به این نکات خوب توجه کنید .. میدانم این متن طولانیست ولی بد نیست بدانید ,, با سپاس
هیچیک از رهبران مذهبی ادعای الوهیت نکردند، به استثنای عیسی مسیح. چگونه ممکن است که یک انسان، دیگران را بر آن دارد که او را خدا بپندارند؟ به خصوص وقتی پی می بریم که علت اعدام فجیع او دقیقا همین ادعا بود (گزارش های مورخین یهودی، رومی و یونانی در قرن اول ادعای الوهیت، مرگ و قیام مسیح را ثبت کرده اند. لطفا مراجعه کنید به «مقاله شواهد تاریخی قرن اول میلادی درباره مصلوب شدن مسیح»).
مخالفان مسیحیت ادعا دارند که مسیح چنین ادعایی نکرد، بلکه پیروانش او را به مقام خدایی رساندند. نکته جالب این است که همین پیروان به خاطر ذکر این ادعا، با شکنجه و اعدام مواجه شدند. مطابق روایات اناجیل، تنها اتهام عیسی که منتهی به اعدامش شد، کفرگویی بود. عیسی مدعی قدرت مافوق طبیعی بود. او خود را خدا معرفی می کرد.
لطفا درباره دو نکته ذیل تفکر کنید:
یک. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
دو. دلیل اصلی عدم پذیرش مسیح به عنوان خداوند این است که مخالفان با خداوند دوست و صمیمی نیستند. آن ها فقط و فقط به وجود خدا اعتقاد دارند. برای آن ها غیرممکن است که خدا بخواهد با آن ها ارتباط دوستی برقرار کند. در حالی که برای خدا هیچ چیز غیر ممکن نیست. او مشتاق دوستی با انسان است. آدم و حوا مذهب نداشتند. آن ها با خدا صمیمی بودند. خدا دوست آن ها بود. مسیح نیامد تا مذهب جدیدی معرفی کند. او آمد تا انسان با خدا رابطه دوستانه داشته باشد. خدا طالب چیزی بیشتر از نماز و نیایش روزانه است. او می خواهد در هر فعالیت، گفتگو، مشکل و حتی در فکر شما حضور داشته باشد. خدا می خواهد در مورد هر آنچه که می کنید یا می اندیشید، با او صحبت کنید. در غیر این صورت در رابطه صمیمانه خود با خدا هرگز رشد نخواهید کرد. خداوند این جهان را طراحی کرده و ما را آفریده تا بتوانیم دوستان او بشویم. اگر خدا نمی خواست دوست ما شود، نظریاتی مانند این که خدا دنیا را رها کرده و یا فقط گاهی از آن بالا نگاهی می اندازد و یا خدایی وجود ندارد، کاملا پذیرفتنی جلوه می کرد. از طرفی، اگر خدا نمی خواست با انسان دوست و صمیمی شود، محدوده محبت او وسیع نبود، تا چه رسد که انسان شود و جان خود را برای رهایی انسان از گناه، فدا سازد. وقتی انسان با خدا صمیمی شود، خداوند به او خواهد گفت که مسیح، خداوند است. این نکته ای است که ایمانداران مسیحی آن را تجربه کرده
اند......
هیچیک از رهبران مذهبی ادعای الوهیت نکردند، به استثنای عیسی مسیح. چگونه ممکن است که یک انسان، دیگران را بر آن دارد که او را خدا بپندارند؟ به خصوص وقتی پی می بریم که علت اعدام فجیع او دقیقا همین ادعا بود (گزارش های مورخین یهودی، رومی و یونانی در قرن اول ادعای الوهیت، مرگ و قیام مسیح را ثبت کرده اند. لطفا مراجعه کنید به «مقاله شواهد تاریخی قرن اول میلادی درباره مصلوب شدن مسیح»).
مخالفان مسیحیت ادعا دارند که مسیح چنین ادعایی نکرد، بلکه پیروانش او را به مقام خدایی رساندند. نکته جالب این است که همین پیروان به خاطر ذکر این ادعا، با شکنجه و اعدام مواجه شدند. مطابق روایات اناجیل، تنها اتهام عیسی که منتهی به اعدامش شد، کفرگویی بود. عیسی مدعی قدرت مافوق طبیعی بود. او خود را خدا معرفی می کرد.
لطفا درباره دو نکته ذیل تفکر کنید:
یک. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
دو. دلیل اصلی عدم پذیرش مسیح به عنوان خداوند این است که مخالفان با خداوند دوست و صمیمی نیستند. آن ها فقط و فقط به وجود خدا اعتقاد دارند. برای آن ها غیرممکن است که خدا بخواهد با آن ها ارتباط دوستی برقرار کند. در حالی که برای خدا هیچ چیز غیر ممکن نیست. او مشتاق دوستی با انسان است. آدم و حوا مذهب نداشتند. آن ها با خدا صمیمی بودند. خدا دوست آن ها بود. مسیح نیامد تا مذهب جدیدی معرفی کند. او آمد تا انسان با خدا رابطه دوستانه داشته باشد. خدا طالب چیزی بیشتر از نماز و نیایش روزانه است. او می خواهد در هر فعالیت، گفتگو، مشکل و حتی در فکر شما حضور داشته باشد. خدا می خواهد در مورد هر آنچه که می کنید یا می اندیشید، با او صحبت کنید. در غیر این صورت در رابطه صمیمانه خود با خدا هرگز رشد نخواهید کرد. خداوند این جهان را طراحی کرده و ما را آفریده تا بتوانیم دوستان او بشویم. اگر خدا نمی خواست دوست ما شود، نظریاتی مانند این که خدا دنیا را رها کرده و یا فقط گاهی از آن بالا نگاهی می اندازد و یا خدایی وجود ندارد، کاملا پذیرفتنی جلوه می کرد. از طرفی، اگر خدا نمی خواست با انسان دوست و صمیمی شود، محدوده محبت او وسیع نبود، تا چه رسد که انسان شود و جان خود را برای رهایی انسان از گناه، فدا سازد. وقتی انسان با خدا صمیمی شود، خداوند به او خواهد گفت که مسیح، خداوند است. این نکته ای است که ایمانداران مسیحی آن را تجربه کرده
اند......
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر