2 و اَمَصيا به عاموس گفت: «اي رايي برو و به زمين يهودا فرار كن و در آنجا نان بخور و در آنجانبوّت كن. 13 اما در بيتئيل بار ديگر نبوّت منما چونكه آن مَقْدَس پادشاه و خانهسلطنت ميباشد.»
14 عاموس در جواب اَمَصيا گفت: «من نه نبي هستم و نه پسر نبي بلكه رمهبان بودم و انجيرهاي برّي را ميچيدم. 15 و خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و خداوند مرا گفت: برو و بر قوم من اسرائيل نبوّت نما. 16 پس حال كلام خداوند را بشنو: تو ميگويي به ضد اسرائيل نبوّت مكن و به ضد خاندان اسحاق تكلّم منما. 17 لهذا خداوند چنين ميگويد: زن تو در شهر مرتكب زنا خواهد شد و پسران و دخترانت به شمشير خواهند افتاد و زمينت به ريسمان تقسيم خواهد شد و تو در زمين نجس خواهي مرد و اسرائيل از زمين خود البته به اسيري خواهد رفت.»
14 عاموس در جواب اَمَصيا گفت: «من نه نبي هستم و نه پسر نبي بلكه رمهبان بودم و انجيرهاي برّي را ميچيدم. 15 و خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و خداوند مرا گفت: برو و بر قوم من اسرائيل نبوّت نما. 16 پس حال كلام خداوند را بشنو: تو ميگويي به ضد اسرائيل نبوّت مكن و به ضد خاندان اسحاق تكلّم منما. 17 لهذا خداوند چنين ميگويد: زن تو در شهر مرتكب زنا خواهد شد و پسران و دخترانت به شمشير خواهند افتاد و زمينت به ريسمان تقسيم خواهد شد و تو در زمين نجس خواهي مرد و اسرائيل از زمين خود البته به اسيري خواهد رفت.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر