۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه

بدنِ واحد، امّا اعضای متعدد


۱۲زیرا بدن هرچند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده؛ و همۀ اعضای بدن، اگرچه بسیارند، امّا یک بدن را تشکیل می‌دهند. در مورد مسیح نیز چنین است.۱۳زیرا همۀ ما، چه یهود و چه یونانی، چه غلام و چه آزاد، در یک روح تعمید یافتیم تا یک بدن را تشکیل دهیم؛ و همۀ ما از یک روح نوشانیده شدیم.۱۴زیرا بدن نه از یک عضو، بلکه از اعضای بسیار تشکیل شده است.۱۵اگر پا گوید، «چون دست نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمی‌شود که عضوی از بدن نباشد.۱۶و اگر گوش گوید، «چون چشم نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمی‌شود که عضوی از بدن نباشد.۱۷اگر تمام بدن چشم بود، شنیدن چگونه میسّر می‌شد؟ و اگر تمام بدن گوش بود، بوییدن چگونه امکان داشت؟۱۸امّا حقیقت این است که خدا اعضا را آنگونه که خود می‌خواست، یک به یک در بدن قرار داد.۱۹اگر همه یک عضو بودند، بدن کجا وجود می‌داشت؟۲۰امّا اعضا بسیارند، در حالیکه بدن یکی است.۲۱چشم نمی‌تواند به دست بگوید، «نیازی به تو ندارم!» و سر نیز نمی‌تواند به پاها گوید، «نیازمند شما نیستم!»۲۲برعکس، آن اعضای بدن که ضعیفتر می‌نمایند، بسیار ضروریترند.۲۳و آن اعضای بدن را که پست‌تر می‌انگاریم، با حرمت خاص می‌پوشانیم، و با اعضایی که زیبا نیستند با احترام خاص رفتار می‌کنیم؛۲۴حال آنکه اعضای زیبای ما به چنین احترامی نیاز ندارند. امّا خدا بدن را چنان مرتب ساخته که حرمت بیشتر نصیب اعضایی شود که فاقد آنند،۲۵تا جدایی در بدن نباشد، بلکه اعضای آن به یک اندازه در فکر یکدیگر باشند.۲۶و اگر یک عضو دردمند گردد، همۀ اعضا با او همدرد باشند؛ و اگر یک عضو سرافراز شود، همه در خوشی او شریک گردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر