هر بار که به معنای فیض و پذیرفته شدن انسان در برابر خدا میاندیشم، بیشتر به شگفتی نجات و رستگاری که مسیحیت از آن سخن میگوید، پی میبرم و کمتر دلیل اینهمه محبت و رحمت بیحد و حصر خدا را در مییابم. حقیقتاً خدای معرفی شده در انجیل، از آسمان به زمین و در میان آدمیان کشیده میشود، گویی خدا دیگر از اینکه قهرمان داستانهای دیگران باشد به ستوه آمده و خود تعالی را به کنار میگذارد و جامه غلام میپوشد .
اودر مهلکه آدمیان از مرزهای فداکاری برای نجات و بازگرداندن بشر فراتر میرود و بشر گناهکار را دوست خود میخواند.عیسی گفت: "محبتی بیش از این وجود ندارد که کسی جان خود را در راه دوستانش فدا کند. دوستان من شمایید اگر آنچه به شما حکم میکنم، انجام دهید."( انجیل یوحنا۱۵:۱۳-۱۴) جالب این است که مسیح حکمی جز محبت کردن یکدیگر به شاگردانش نداد:" حکم من اینست که یکدیگر را محبت کنید، چنانکه من شما را محبت نمودم".
تا محبت مسیح را نچشیم نخواهیم توانست دیگران را آنطور که مسیح میطلبد محبت کنیم و چشیدن حلاوت محبت مسیح جز با چشمان ایمان قابل رؤیت نیست. ایمان کلیدی است که درهای آسمان را میگشاید تا مسیح مصلوب و قیام کردهای را که حال به دست راست خدا نشسته است را ببینیم و تا او را نبینیم، نمیتوانیم محبت او را درک کنیم اما ایمان آنچیزی است که همه این ناتوانیهای بشری ما را مرتفع میکند، شاید بتوان با برخی از متفکرین و شعرا در ابراز این عقیده که فرشته بودن و اطاعت از خدا و دوست داشتنش چندان کار شاقی نیست در حالیکه بشر میتواند با اسلحه ایمان آن نادیده را ببیند، آنچه که متعلق به حوزه دیگری از شناخت و معرفت است.
حال با محبت به یکدیگر و دوستی با یکدیگر است که مسیح را اطاعت کردهایم، راههای آسمان از زمین عبور میکند و در این گذرگاه است که لیاقت خود را برای منزل گزیدن در آسمان به اثبات میرسانیم.
فیض چیست؟ جز پذیرش بلا عوض الهی ؟ فیض یعنی در برگرفتن و پذیرش و محبت بلاشرط خدا نسبت به ما. فیض یعنی پدری که به سوی فرزند گمشدهاش میدود بی آنکه هنوز از او کلام عذرخواهی و توبه را شنیده باشد و فیض یعنی آغوشی باز بر صلیب برای جذب ما با همه رذایل بشری. فیض یعنی عیسی و تجسم کلمه خدا، فیض یعنی آشتی و دوستی خدا با ما. حال بر ماست که بازتابنده فیض به جهان پیرامون خویش باشیم. آنچه که خارج از معادلات این جهانی بشر است فیض است و آنچه که این دنیا و نظام آن در طرد و تکفیر و عدم پذیرش آن میکوشد فیض است. بر این نیروی ضد فیض که برای هر محبتی دلیل و برهانی میطلبد و جهانی بده بستان را در میان حتی خانوادهها و افرادی که عزیزان یکدیگرند به تصویر میکشد تنها فیض مسیح و وزش چنین رویکردی به حیات در این عرصه مسموم یعنی شفا یعنی طعمی از آسمان یعنی ابدیت و این آن چیزی است که جهان ما، خانوادههای ما، کلیساهای ما، ایمانداران ما و از همه مهمتر رهبران مسیحی محتاج آنند. تنها فیض میتواند زخمهای جهان ما را تسکین دهد.
فیض یعنی میپذیرمت، دوستت دارم، میبخشمت، محبتت میکنم بیآنکه حتی به آنچه از تو عایدم میشود بیندیشم، بیآنکه حتی کارهایت و لیاقتت را در کفه ترازو بگذارم و نیکوییهایت را وزن کنم، بیآنکه حتی لایق محبتی که دریافت میکنی باشی...
اینست سیرت مسیحی و اینست آنچه مولا و سرور کلیسا خداوند ما عیسی مسیح مومنین خود را به آن حکم فرمود.
فیاض باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر