۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۱, دوشنبه

تو ، ای خدا!
تکراری ترین "حضور"زندگی منی...ومن عجیب به اغوشت از ان سوی فاصله ها خو گرفته ام...
خوگرفته ام؛ به ابی اسمانت، به اجابت های بی شمارت،به بخشش های سخاوتمندانه ات...
خو گرفته ام ؛ به تماشا کردن وبوییدن گلهایی که هر بهار برایم میفرستی، به افتابی که هر صبح به من هدیه میدهی...
خدایا! وقتی نعمتى را ازمن گرفتی وبرمن نبخشیدی ، فهمیدم که معادله ی زندگی ،نه غصه خوردن برای نداشته هاست ونه شاد بودن برای داشته هاست...
میگویند:چشمه ها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا میکنند،کوهها با قله ها و دریاها با موج زند گی پیدا میکنند وهمه انسانها با عشق...
پس قلبم را پذیرا باش و عشقت را بیش از پیش در ان جای ده...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر