پس یهودیان دور او را گرفته، بدوگفتند: «تا کی ما را متردد داری؟ اگر تو مسیح هستی، آشکارا به ما بگو. عیسی بدیشان جواب داد: «من به شما گفتم و ایمان نیاوردید. اعمالی را که به اسم پدر خود بهجا میآورم، آنهابرای من شهادت میدهد. لیکن شما ایمان نمی آورید زیرا از گوسفندان من نیستید، چنانکه به شما گفتم. گوسفندان من آواز مرا میشنوندو من آنها را میشناسم و مرا متابعت میکنند. ومن به آنها حیات جاودانی میدهم و تا به ابد هلاک نخواهند شد و هیچکس آنها را از دست من نخواهد گرفت. پدری که به من داد از همه بزرگتر است و کسی نمی تواند از دست پدر من بگیرد. من و پدر یک هستیم.» آنگاه یهودیان باز سنگها برداشتند تا او راسنگسار کنند. عیسی بدیشان جواب داد: «ازجانب پدر خود بسیار کارهای نیک به شما نمودم. بهسبب کدامیک از آنها مرا سنگسار میکنید؟» یهودیان در جواب گفتند: «بهسبب عمل نیک، تو را سنگسار نمی کنیم، بلکه بهسبب کفر، زیرا توانسان هستی و خود را خدا میخوانی.» عیسی در جواب ایشان گفت: «آیا در تورات شما نوشته نشده است که من گفتم شما خدایان هستید؟ پس اگر آنانی را که کلام خدا بدیشان نازل شد، خدایان خواند و ممکن نیست که کتاب محو گردد، آیا کسی را که پدر تقدیس کرده، به جهان فرستاد، بدو میگویید کفر میگویی، از آن سبب که گفتم پسر خدا هستم؟ اگر اعمال پدرخود را بهجا نمی آورم، به من ایمان میاورید. ولکن چنانچه بهجا میآورم، هرگاه به من ایمان نمی آورید، به اعمال ایمان آورید تا بدانید و یقین کنید که پدر در من است و من در او.» پس دیگرباره خواستند او را بگیرند، اما از دستهای ایشان بیرون رفت. و باز به آن طرف اردن، جایی که اول یحیی تعمید میداد، رفت و در آنجا توقف نمود. وبسیاری نزد او آمده، گفتند که یحیی هیچ معجزه ننمود و لکن هرچه یحیی درباره این شخص گفت راست است. پس بسیاری در آنجا به او ایمان آوردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر