مَتّی ۱۴:۲۲-۳۳ - مَرقُس ۶:۴۵-۵۱؛
یوحنا ۶:۱۵-۲۱
مَتّی ۱۴:۳۴-۳۶ - مَرقُس ۶:۵۳-۵۶
۲۲عیسی بیدرنگ شاگردان را برآن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص میکرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند.۲۳پس از مرخص کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرارسید و او آنجا تنها بود.۲۴در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن میوزید.۲۵در پاس چهارم از شب، عیسی گامزنان بر روی آب بهسوی آنان رفت.۲۶چون شاگردانْ او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند.۲۷امّا عیسی بیدرنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»
۲۸پِطرُس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بگو تا روی آب نزد تو بیایم.»۲۹فرمود: «بیا!» آنگاه پِطرُس از قایق بیرون آمد و روی آب بهسوی عیسی بهراه افتاد.۳۰امّا چون توفان را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو میرفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!»۳۱عیسی بیدرنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کمایمان، چرا شک کردی؟»۳۲چون به قایق برآمدند، باد فرونشست.۳۳سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر