۱۳۹۵ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

چرا خدا در زمانیکه عیسی را فرستاد اینکار را کرد؟ چرا زودتر نه؟ چرا دیرتر نه؟



"لیکن چون زمان به کمال رسید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زائیده شد و زیر شریعت متولد" (غلاطیان 4: 4). این آیه می گوید که خدای پدر "وقتیکه زمان به کمال رسید" پسرش را فرستاد. در زمان قرن اول خیلی چیزها در حال اتفاق بود، حداقل از نظر انسانی، و بنظر می آید که برای آمدن مسیح زمان ایده ال بود.

1) بین یهودیان گمان بر این بود که مسیح می آید. رومیان بر اسرائیل حکومت می کردند و یهودیان را تشنة آمدن مسیح کرده بودند.

2) رومیان بیشتر دنیا را زیر حکومتشان متحد کرده بودند، و سرزمینهای مختلف زیر یک اتحاد آمده بودند. بعلاوه، چون امپراطوری در صلح نسبی بسر می برد، مسافرت امکانپذیر بود، که به ایمانداران اولیه این فرصت را می داد که انجیل را پخش کنند. چنین آزادی برای سفر در زمانهای دیگر غیر ممکن بود.

3) در حالیکه روم از نظر ارتشی حاکم بود، یونان از نظر فرهنگی. یک نوعی از زبان یونانی ( نه یونانی کلاسیک) که رایج بود زبان معاملات بوده و در تمام کشور صحبت می شد و ترویج انجیل را به اقوام مختلف از طریق این زبان مشترک امکانپذیر می کرد.

4) این حقیقت که خیلی از بتهای دروغین نتوانسته بودند حکومت رومیان را منغرض کنند باعث شده بود که خیلی ها بت پرستی را ترک کنند. در عین حال، در شهرهایی که فرهنگ بیشتر رواج داشت، فلسفة یونانی و علم آن زمان، مردم را از نظر روحانی تهی گذاشته بود چنانکه امروزه حکومتهای کمونیست و بی خدا مردم را تهی گذاشته است.

5) مذاهب اسرارآمیز آن زمان بر روی خدای نجات دهنده ای تاکید می کردند که این خدا خون قربانی را لازمة پرستش می دانست، بنابراین خبر انجیل که مسیح قربانی نهایی است برای آنها باور کردنی می نمود. یونانیها همچنین به ابدی بودن روح و جان (اما نه جسم) اعتقاد داشتند.

6) ارتش روم سربازان را از مناطق مختلف استخدام می کرد و فرهنگ و آداب رومی و ایده هایی (مثل انجیل) را که هنوز به آن نواحی نرسیده بودند به آنها یاد می داد. اولین خبر انجیل در بریتانیا بوسیلة سربازان مسیحی منتشر شد.

زمان آمدن مسیح در جسم طوری بود که مردم آن زمان آمادة آمدنش بودند. از آن تاریخ ببعد مردم در هر قرنی بیش از قرن قبل دلایلی دارند که عیسی درواقع همان مسیح است که قول آمدنش داده شده بود و او با به انجام رسانیدن نبوتهایی که با جزئیات زیاد آمدنش را پیشگویی کرده بودند این را به اثبات رسانید.
بالاخره، مسیح وقتی آمد که نبوت خاصی را دراینباره بکمال رسانید. دانیال 9: 24-27 از "هفتاد هفته" یا هفتاد "هفت" صحبت می کند. ما می توانیم تاریخ را امتحان کنیم و جزئیات اولین شصت و نه هفته (هفتادمین هفته در آینده اتفاق می افتد) را کنار هم بگذاریم. شمارش معکوس هفتة هفتادم با فرمان شروع بازسازی اورشلیم (آیة 25) شروع می شود. این فرمان بوسیلة اَرتَحشَستا (اردشیر دراز دست) در سال 445 قبل از میلاد داده شد (نحمیا 2: 5). بعد از هفت "هفتها" بعلاوة 62 "هفتها" یا 69 ضربدر 7 سال، نبوت می گوید "مسیح منقطع خواهد شد و از آن او نخواهد بود بلکه قوم آن رئیس که می آید شهر و قدس را خراب خواهد ساخت و آخر او در آن سیلاب خواهد بود" (یعنی خرابی عظیم)(آیة 26). در اینجا ما مرجعی غیر قابل اشتباه دربارة مرگ نجات دهنده بر صلیب داریم. یک قرن پیش سِر رابرت اندرسون در کتابش به اسم "آمدن شاهزاده" با استفاده از سالهای نبوتها، در نظر گرفتن سالهای کبیسه، اشتباهات تقویمی، تغییر از قبل از میلاد به بعداز میلاد و غیره، جزئیاتی را دربارة 69 هفته محاسبه کرده بود و فهمیده بود که 69 هفته درست در روز ورود پیروزمندانة مسیح به اورشلیم خاتمه می یابد، یعنی 5 روز قبل از مرگش. یکنفر می تواند این تاریخها را استفاده کند یا نه، اما نکته در اینجاست که زمان آمدن مسیح با جزئیات این نبوت بوسیلة دانیال و بیش از پانصد سال قبل از وقوع آن بتحریر در آمده است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر